ماهانماهان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

ماهان، مسیحای مادر پهلوون پدر

دومین سالروزطلوع ماهم

عشق من،امسال هم به دلیل کوچک بودن کلبه عشقمان وزیادبودن دوستداران شما برای سالروزمیلادت سه روزجشن گرفتیم که هرسه روزشما ماه محفل بودی ودرخشیدی.پایداری خنده هاوارامشت ارزوی منست. کیک تولدت سلیقه خاله نوشین عزیزه ...
19 اسفند 1392

عشق باتومعنامیشود

ماهان قشنگم ازاردیبهشت که مرخصی گرفتم الان فرصت نوشتن کردم نه اینکه زمان نداشتم نه درکنارتوبودن انقدربرام شیرینه که انگاراخرین مطلب ودیروزگداشتم.پسرم انقدرخداروشاکرم که زمانهایم باتوسپری میشود.نمیدانی اخه مامان جون تومادرنیستی که بدانی چه حضی داردوقتی  باصدای پسرت که میگه "سلام شیرعسل میخوام بلندشو"صبحت وآغازکنی .باورکن انقدر این لحظه های بی تکرار رودوست دارم که بعدازهرکاری که انجام میدی تکرارشون میکنم که حضش جاودانه بشه .ولی عشقم هرروزشیرین ترمیشی . مامان جون شهریورماه دانشگاه قبول شدم ازاول مهرکلاسهام شروع شد .شکرخدابرنامه کلاسیم ازساعت 1شروع میشه که به خواب شما لطمه نزنه.توروزای کلاسها هم مثل همیشه میری پیش مامان حشی وبابااصی مهر...
16 آذر 1392

نیم کیلوباش ولی مردباش

پسرم ،مردهم یک جنسیت است هم یک خصوصیت .هرکس که جنس لطیف زن نیست مرداست اماهرمردی مردنیست .پسرم اگرانقدربراین مردبودن تاکیددارم بیگمان خطابم به شماییست که یک روز مردرویاهای دیگری میشوی وبی شک پدر. عزیزمادر!مردانگی وقتی است که قدرکوچکترین زحمات هرکس روبدونی وروپاهای خودت بایستی وبه داشته های خوداکتفاکنی وچشمت را به مال وداشته های دیگری ببندی. وقتی ضعیفی رومیبینی احساس قدرت نکنی وبدونی این قدرت فقط دربرابر  زورگویان اینه شرط پهلوونی ومرداتگی. پسرم مردی وقتی دستانت رابرای بخشیدن بازمیکنی نه برای گرفتن ، مردی وقتی دهانت برای همدردی ،اظهارمحبت وپنددادن وراستگویی بازمیشودنه برای فحاشی ودروغ وتهمت مردی وقتی چشمانت اگردردی راظلم...
6 خرداد 1392

بوی عیدی بوی تو

عزیزم لحظه هامیگذرندوبایدخاطره بسازیم شایدشماهیج وقت فرصت نکنی این خاطره هاروبخونی وفقط بالبخندی و لذتی درچنددقیقه وبلاگت روبه همسرت یا فرزندانت نشان بدی وبامسرتی غرورانگیزوعجولانه ازکناراین نوشته هابگذری تادرکنارخانواده ات خاطره بسازی.آری عشق مامان!خاطره ساختن مهمترازباخاطرات زندگی کردن است وتوهمه زندگی من برای خاطره ساختنی تازمانی که دستم قدرتی برای تایپ مطالب نداشته باشه وتوبرای فرزندت وبلاگ بسازی وتایپ کنی ومن بگویم:ماهان جان بنویس من هم دوستش دارم دوست دارم همه متعلقاتت را. پسرم لحظات باتوبودن همه عیداست پس نمیشه گفت عیداومده بایدبگویم یکسال دیگه باهم بودن فرامیرسه.سال92وروزهایی که مادرپیش داریم تاخاطره بسازیم ازباهم بودن...
4 خرداد 1392

مهدشمابامدیریت دوفرشته

عزیزمادرهشت ماه ازاینکه مطلق باتوبودم میگذشت ،بخاطروجودنازنینت میخواستم ازکارم دست بکشم بیشترباتوباشم وهمه وجودم راوقف شماکنم .اماطی تحقیقات نشان میدادمادران شاغل هم استقلال بیشتری رابرای کودکان خودبه ارغان میاورندهم بخاطرپویایی دراجتماع درآینده غروروافتخاربیشتری رانصیب فرزندانشان میکنند.ازاینروتصمیم خودم راگرفتم که برای شما بهترباشدوهرچندزحمت خودم دوچندان میشد. قرارشددرطول ساعت کارم شمارابه مادروپدرم بسپارم .پدرومادریکه که نه تنها خانه شان بیشترمناسب روح بزرگ شمابودبلکه روحشان نیزباشماتناسب بیشتری داشت .مامان« حشی جون »بابا«اصی جون»کسانی که خیلی سال میشدقرآن وذکرباروح وجانشان اجین بود.بارضایت کامل دراین ساعا...
4 خرداد 1392

تصمیم مادرانه

 نازنینم داشتم ازدست میدادم خنده های شیرینت رووقتی ازخواب بلندمیشدی .لحظه هایی که بادرآغوش کشیدنت خنده های بلندسرمیدادی.داشتم تمام عمرم رودریک لحظه ازدست میدادم. بیماری شماتلنگری بودکه بفهمم زندگی من تویی .مگربرای چه کار میکنیم؟برای اینکه لذت ببریم ازمفیدبودنمان درزندگی .برای اینکه زیباترزندگی کنیم .دردانه ام هیچگاه کاری روانجام نده وقتی باعث میشه تکرارنشدنی ودوست داشتنی ترین لحظه هات رو ازدست بدی.پس لذت زندگیم تویی درنتیجه بایدبرای شما مفیدباشم .پس کارم رورهاکردم تاتکرارنشدنی لحظه های باتوبودنم روخاطره بسازم . ...
4 خرداد 1392

اولین سالروزطلوع جانم

    یکسال گذشت ازاولین روزی که طلوع کردی وزندگیم رانوربخشیدی . ماه من!چه زودگذشت انگارهمین دیروزبودکه گرمای صورتت رابرای نخستین بارروی گونه هام حس میکردم ودربرابروجودنازنینت مات ومبهوت اشک شوق میریختم . عزیزقلبم !روح وروانم نمیتونم بگم چقدرباتوحالم خوبه ؟عاشقتم .نمیدونی حسمو ؟  مینویسم بعدهمه روپاک میکنم هیچ چیزی نمیتونه این یکسالی که باتوگذشت ووصف کنه .چیزی جزاین ندارم که بگویم ازعشق لبریزم کردی.  ممنونم خدایاکه  پسرم ماهم روحم روانم اسایشم ستایشم مهربانم رابه من هدیه کردی . همه قربون صدقه های عالم برای تو ! دوست دارم . چون میلادشمادرماه صفربودبخاطرحرمتی که بر...
19 ارديبهشت 1392

آلبوم عکس اولین های ماهان

اولین باردرآغوش پدر اولین اعلام گرسنگی اولین خواب روی تخت خودتون عشقم اولین به شکم خوابیدن اولین دکتررفتن در3روزگی اولین مهمانی در10روزگی ولین ژست هنری در15روزگی اولین ماه طلوعت اولین عکسهای آتلیه در40روزگی اولین نوروز(91)در3ماهگی اولین سفربه مشهددرسه ماهگی اولین اصلاح در4ماهگی اولین دوچرخه سواری اولین تماشای فوتبال ورورویک سواری در4ماهگی اولین باردرنقش کمک راننده مامی در4ماهگی اولین لذت آب بازی بابایی (دیگه بزرگ شدی پسرم بایدباپدربریدحموم)در4ماهگی اولین دالی بازی در5ماهگی اولین هندوانه خوری در5ماهگی اولین بوسه ات نازنینم در5ماهگی ...
19 ارديبهشت 1392